ادامه بحث ساختار فوتبال در آلمان

نظرات شما درباره نوشته قبلی‌ام باعث شد که قدری بیشتر به این موضوع بپردازم. ظاهرا این موضوع برای دوستان بایرن مونیخی اهمیت پیدا کرده. بحث بر سر اینه که چرا باشگاه‌های آلمانی خریدهای بزرگ انجام نمی‌دن و چرا ارزش برند تجاری بوندس‌لیگا پایین‌تر از سری A و پریمیر لیگ هستش!

آلمانی‌ها کلا آدم‌های عجیبی هستند. اینو هر کسی که برای اولین بار به این کشور سفر کنه به راحتی متوجه می‌شه که اونها با فرانسوی‌ها و مخصوصا ایتالیایی‌ها خیلی فرق دارند. این موضوع تا حدی برای خارجی‌ها آزار دهنده است که چرا نمی‌تونند راحت با آلمانی‌ها دوست بشن. ولی جالب اینه که عموما آلمانی‌ها خودشون هم به سختی با هم دوست می‌شن!! روحیه آماتور پسند که در پست قبل اشاره کردم تا حدی به این موضوع بر می‌گرده. در آلمان درصد خیلی زیادی از مردم ورزش می‌کنند. اما برای ورزش حرفه‌ای احتیاج هست که شخص تمام مدت به اون بپردازه و توجه کنید که درصد خیلی کمی از افرادی که به ورزش حرفه‌ای گرایش پیدا می‌کنند موفق می‌شن و اکثریت مطلق اونها به جایی نخواهند رسید. در آلمان به علت اینکه امکان تحصیل و کار برای عموم خانواده‌ها مهیا ست و این راه مطمئن‌تری برای رسیدن به موفقیت هست، ورزش حرفه‌ای طرفداران زیادی نداره. مثلا در مورد فوتبال،‌ رقم بسیار بالایی از بچه‌های برزیلی آرزوی فوتبالیست حرفه‌ای شدن دارند و البته درصد بسیار بسیار کمی از اونها موفق می‌شن. همه درباره ریوالدو و رونالدینیو صحبت می‌کنند ولی کسی توجه نمی‌کنه در برابر اونها هزاران نفر زندگی خودشون رو در این راه گذاشتند و به جایی نرسیدند. اینکه چرا اون هزاران نفر این ریسک رو کردند به خاطر اینه که گزینه دیگه‌ای نداشتند. اگر این وضعیت رو با کشورهای مرفه‌تر مثلا آلمان مقایسه کنید متوجه می‌شید که کسی حاضر نیست این ریسک رو بکنه چون می‌تونه ادامه تحصیل بده و یا به یک کار فنی روی بیاره حتی اگر استعداد شگفت‌انگیزی در فوتبال داشته باشه. این موضوع درباره سایر کشورهای اروپایی هم تا حدی صادق هست. با استعدادترین فوتبالیست فعلی سوئدی (ابراهیموویچ) همونطور که از اسمش معلومه یک مهاجره. آخرین باری که دانمارک یک بازیکن بزرگ معرفی کرد کی بود؟

اما انگلیس، فرانسه، ایتالیا و اسپانیا چطور؟ انگلیس و فرانسه در گذشته کشورهای استعماری بودند. به همین خاطر جمعیت بزرگی در خارج از این کشورها با زبان و فرهنگ اونها آشنا هستند. لیگ فرانسه پر از بازیکنان آفریقایی هست که امکان نداشت جای دیگری غیر از فرانسه بتونند حتی زندگی کنند. برای این بچه‌های آفریقایی که فرانسوی صحبت می‌کنند دورنمای موفقیت و زندگی در فرانسه کافیه که شانس خودشون رو در فوتبال امتحان کنند و البته در برابر هر دیدیه دروگبایی صدها جوان با استعداد نابود می‌شن و به جایی نمی‌رسند. اسپانیا هم در گذشته دور استعمارگر بوده و به همین علت یک امتیاز انحصاری داره که زبان مشترک با آمریکای لاتین هست، جایی که میلیونها نفر آرزوی فوتبالیست حرفه‌ای شدن رو دارند تا بدین ترتیب بتونن زندگی بهتری در اروپا داشته باشند. یک بازیکن با استعداد آرژانتینی تقریبا همیشه اسپانیا رو به آلمان و انگلیس ترجیح می‌ده،‌ چون یک جوان 19 یا 20 ساله که هیچ تخصصی و تحصیلاتی بجز فوتبال نداره نمی‌تونه در محیطی که زبانش رو بلد نیست دوام بیاره. به علت نزدیکی فرهنگی ایتالیا و اسپانیا و اینکه سطح عمومی دستمزدها در ایتالیا بیشتره خیلی از اونهایی که از آمریکای جنوبی میان پس از مدتی و یا مستقیما به ایتالیا می‌رن. باشگاههای ایتالیایی و اسپانیایی از این معدن استعداد ارزان حسابی سود می‌برند. اگر بازیکن جدید پس از مدتی بازیکن بزرگی شد که سود سرشاری بردند و می‌تونند اون رو به باشگاههای بزرگتر قالب کنند وگرنه رقم خرید اولیه اونقدر مهم نبوده که نگرانش باشند.

غیر از اون ایتالیا و اسپانیا قسمت‌های فقیر نشینی هم دارند که در اون جاها بچه‌ها به فوتبال عشق می‌ورزند و دوست دارند فوتبالیست حرفه‌ای بشن. در حالیکه در آلمان این‌طوری نیست! در آلمان دولت مجبوره خانواده‌ها رو متقاعد کنه تا بچه‌هاشون رو برای فوتبال حرفه‌ای تربیت کنند. در حالی که چون خانواده‌ها گزینه‌های دیگه‌ای برای بچه‌هاشون متصور هستند علاقه‌ای به این کار ندارند و اگر دولت آلمان سالانه 10 میلیون یورو برای حمایت از استعدادهای جوان اختصاص نمی‌داد تاحالا فوتبال ملی آلمان نابود شده بود چون کسی حاضر نبود فوتبالیست حرفه‌ای بشه! در ایتالیا و اسپانیا این مبلغ بسیار کمتر هستش چون در باسک، کاتالان و ناپل به اندازه کافی کسانی هستند که علاقمند باشند به فوتبال حرفه‌ای بپردازند. کسانی که به آلمان مهاجرت می‌کنند و باید جای آلمانی‌هایی که علاقه‌ای به فوتبال حرفه‌ای ندارند رو بگیرند عموما از اروپای شرقی، اوکراین و ترکیه هستند که فوتبال در اونها نقش خیلی مهمی نداره (غیر از ترکیه). پس اون اتفاقی که در سایر لیگ‌های بزرگ اروپایی می‌افته در آلمان بسیار محدودتر به وقوع می‌پیونده. اگر روحیه آماتوری در ورزش رو هم اضافه کنیم به تصویر روشن‌تری از وضعیت لیگ فوتبال در آلمان می‌رسیم.

مدیریت عالی و زیر ساخت‌های مناسب ورزش در آلمان باعث شده که ورزش این کشور وضعیت بسیار مناسبی داشته باشه (در المپیک). در رشته‌هایی که آماتوری هستند آلمانی‌ها بسیار قوی هستند چون تعداد زیادی مثلا اسکی می‌کنند و در بین اونها به اندازه کافی استعداد در سطح جهانی پیدا می‌شه. اما در ورزش‌های حرفه‌ای مثل فوتبال اگر این ساختارها و حمایت دولتی آلمان نبود تیم ملییشون موفقیتی کسب نمی‌کرد و البته مقایسه با انگلیس، ایتالیا و اسپانیا نشون می‌ده که آلمان در این راه کاملا موفق بوده. موفقیت تیم ملی آلمان دلیل دیگه‌ای هم داره و اون اعتماد به نفس بسیار بالای آلمانی‌هاست. حتی اگر ضعیف‌ترین تیم رو هم داشته باشند تمی‌تونند قبول کنند که ببازند و به همین دلیل تمام تلاششون رو برای موفقیت می‌کنند. این اعتماد به نفس گاهی حتی به حد آزار دهنده تحقیر حریف می‌رسه.

همونطور که در پست قبلی ذکر کردم،‌ وضعیت در لیگ حرفه‌ای هم در آستانه عوض شدن هست. بایرن مونیخ که در همون اول فصل 80 میلیون یورو از میلان کمتر درآمد داره در پایان فصل این اختلاف رو به حدود 10 میلیون یا کمتر می‌رسونه. حالا اگر درآمدهای تلویزیونی و تبلیغاتی نزدیک به میلان داشته باشه انقدر از اونها جلو می‌افته که شاید برای چند سال متوالی قهرمان اروپا بشه! (چیزی که چلسی در حال حاضر داره ولی نتونسته موفقیت اروپایی کسب کنه).

خرید کاکا، افسانه یا واقعیت؟

بعد از صحبت‌های ویلی سانیول درست قبل از شروع تعطیلات درباره خرید کاکا، رومنیگه در مصاحبه ویژه با تلویزیون بایرن این صحبت‌ها رو نادرست دونست. این اولین بار نیست که سانیول درباره لزوم انجام یک خرید بزرگ صحبت می‌کنه. بایرن در چند سال مالی گذشته سود زیادی کسب کرده، پس چرا خریدهایی مثل میلان و مادرید انجام نمی‌ده؟

واقعیت اینه که سود سرشار باشگاه باعث نمی‌شه که شکاف مالی بین بایرن و غولهای ایتالیایی و اسپانیایی رو ندیده بگیریم. پارسال تفاوت درآمد باشگاههای بایرن و آ ث میلان از پخش تلویزیونی بازیهاشون فقط در فصل 2005-2006 حدود 80 میلیون یورو بود. یعنی در همون ابتدای فصل بایرن 80 میلیون عقب بود! قضیه از این نظر جالبه که آلمان پر جمعیت‌ترین کشور اروپاست و فوتبال هم در ساختار ورزش اون بسیار مهمه. متوسط تعداد تماشاگر در بوندسلیگا بسیار بیشتر از متوسط بقیه لیگهای اروپایی است و آلمانی‌ها پولدارترین مردم در میان کشورهای بزرگ اروپایی هستند. آلمان بهترین زیر ساختها و استادیومهای دنیا رو داره. پس چطور حق پخش تلویزیونی و ارزش برند تجاری بوندسلیگا به اندازه ایتالیا و انگلیس نیست؟

این دقیقا به روحیه ورزش آلمان مربوط می‌شه. در آلمان از دیر باز این باور مطرح بوده که ورزش باید آماتوری باشه. به همین دلیل لیگ حرفه‌ای آلمان بسیار دیرتر از همتایان دیگرش آغاز شد و زمانی بود که آلمان متوجه شد با آماتوریسم دیگه امکان تکرار قهرمانی 1954 ممکن نیست. با این حال، تمام باشگاههای آلمانی باید به صورت نهادهای غیر انتفاعی اداره می‌شدند. حتی هنوز هم بسیاری از باشگاههای آلمانی مخصوصا در بوندسلیگای 2 و پایینتر ساختار مدیریت حرفه‌ای ندارند. به این معنی که هیات مدیره اونها پولی بابت کاری که انجام می‌دن دریافت نمی‌کنند! و تمام اعضای تشکیلاتی باشگاه به صورت افتخاری کار می‌کنند. وقتی دورتموند در اوایل قرن 21 آموروسو رو به قیمتی که برای آلمان بسیار نامعمول،‌ ولی برای بقیه اروپا بسیار عادی بود خریداری کرد خیلی از فوتبالدوستان اونها رو مسخره می‌کردند. به همین دلیل رقم دقیق قرارداد هیچ وقت اعلام نشد (چیزی بین 9 تا 12 میلیون یورو) در حالی که همون زمان لویس فیگو با رقم نجومی 50 میلیون به مادرید رفت.

اخیرا هوینس بسیار بر این نکته تاکید می‌کنه که این وضع باید عوض بشه. باشگاهها باید کاملا حرفه‌ای باشند و درآمد تلویزیونی به سطح ایتالیا و انگلیس برسه تا بوندسلیگا امکان رقابت در اروپا رو داشته باشه. در حال حاضر اینکه باشگاههایی مثل بیله‌فلد در لیگ 1 حضور دارند شبیه یک معجزه اقتصادی هستش. این جور باشگاهها متکی به خارجیانی هستند که برای موندن در آلمان حاضرند هر کاری انجام بدهند و بازی در یک باشگاه فوتبال براشون یک آرزو هستش. از اونجایی که تعداد خارجی‌ها مخصوصا از شرق اروپا در آلمان کم نیست،‌ این قبیل باشگاهها می‌تونند به حیاتشون ادامه بدن ولی از اونجایی که سرمایه بزرگی ندارند، احتمال اینکه با بحران مواجه شوند کم نیست. دقیقا به همین علته که باشگاهی که فرضا یک سال خوب کار می‌کنه (مثلا ماینز در سال 2005)، سال بعد ممکنه حتی به لیگ 2 سقوط کنه. این تیم‌ها هیچ وقت نمی‌تونند روی ترکیب ثابت تیمشون برای سال بعد حساب کنند چون ممکنه مجبور باشند نصف بیشتر اونها رو به فروش برسونند و به بازیکنان کم قیمت‌تر رو بیارند.

با توجه به مدیریت سطح بالای آلمانی‌ها، در صورتی که باشگاهها با دغدغه کمتر مالی دست و پنجه نرم کنند می‌تونند در سطح اروپایی بسیار موفق‌تر باشند. تیم وردربرمن نمونه موفقی هستش که چند ساله ترکیب اصلی خودشو دست نخورده نگه داشته. اگر این باشگاه قادر باشه این روند رو ادامه بده در عرض 2 سال به یکی از تیم‌های بزرگ اروپا تبدیل خواهد شد. بر عکس اون، شالکه تیمی هستش که به علت مشکلات مالی تغییرات زیادی داشته. می‌تونیم انتظار داشته باشیم که این تیم سال بعد مجددا با افت مواجه شود. مشکل دیگه عوض کردن روحیه آماتوری در ورزش آلمانه. اینکه تعداد بیشتری از مردم برای تماشای بازیها پول پرداخت کنند باعث افزایش درآمدهای تلویزیونی خواهد شد.

انتظار می‌ره که دولت آلمان بدون توجه به این درخواست‌های اتحادیه فوتبال، تا دو سه سال دیگه به سرمایه‌گذاری در آلمان شرقی ادامه بده. بدین ترتیب با مهیا شدن باشگاههای بخش شرقی برای رقابت، سطح توانایی فوتبال بالا خواهد رفت و اونوقت می‌شه انتظار داشت که تلویزیونهای دولتی با محدودیت‌های بیشتری در مورد فوتبال حرفه‌ای مواجه شوند. در عوض تلویزیون‌های خصوصی فعالتر شده و درآمد حاصل به سطح بقیه لیگ‌های بزرگ اروپایی نزدیک می‌شه. تا اون زمان، بایرن البته همچنان سودآور خواهد بود ولی خرید کاکا برای این باشگاه محتمل نیست! باید دید تیم‌های آلمانی تا اون زمان چطوری در رقابت‌ نابرابر با حریفان اروپاییشون عمل می‌کنند.